سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و در خبر ضرار پسر ضمره ضبابى است که چون بر معاویه در آمد و معاویه وى را از امیر المؤمنین ( ع ) پرسید ، گفت : گواهم که او را در حالى دیدم که شب پرده‏هاى خود را افکنده بود ، و او در محراب خویش بر پا ایستاده ، محاسن را به دست گرفته چون مار گزیده به خود مى‏پیچید و چون اندوهگینى مى‏گریست ، و مى‏گفت : ] اى دنیا اى دنیا از من دور شو با خودنمایى فرا راه من آمده‏اى ؟ یا شیفته‏ام شده‏اى ؟ مباد که تو در دل من جاى گیرى . هرگز جز مرا بفریب مرا به تو چه نیازى است ؟ من تو را سه بار طلاق گفته‏ام و بازگشتى در آن نیست . زندگانى‏ات کوتاه است و جاهت ناچیز ، و آرزوى تو داشتن خرد نیز آه از توشه اندک و درازى راه و دورى منزل و سختى در آمدنگاه . [نهج البلاغه]

نمی دانم چه می خواهم بگویم

زبانم دردهانم بازبسته است

درتنگ قفس باز است و افسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی دراستخوانم می گذرد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ

زمغزم می تراود گیج و گمراه

چو روح خواب گردی مات و مدهوش

که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردی است خونبار

که همچون گریه می گیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود

نمی دانم چه می خواهم بگویم .س


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:21 عصر     |     () نظر