سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هنگامی که مؤمن فقیه می میرد، شکافی در اسلام پدید می آید که هیچ چیزآن را پر نسازد . [امام صادق علیه السلام]

لحظه
ها می گذرد
با تو که هستم گذرد
عاشقی با همه ی خوب و بدش می گذرد
لحظه ها
ی گذرنده
همگی خاطره ای بیش نبود
و درون دل من جز عاشقی هیچ نبود
من تو
را می خواهم
ای که در رویایی
با لباسی آبی
با صدایت انگار تن عاشق تو می
لرزد
در دل همهمه ی ثانیه ها
عقربه می رقصد
ساعتی بگذشته
با تمام
فریاد
قلب من می گوید : من تو را از امید همگان می خواهم
از خدای بی کسان می
خواهم

ازاهورای دل سوته دلان می خواهم

از خدا می خواهم

*********************

می خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم

بگو
قطار بایستد

بگو
در ماه ترین ایستگاه زمین بماند

بماند
سوت بکشد ، بماند دیر برود

بماند
سوت بکشد ، برود دور شود

بگو
قطار بایستد

دارم
آرزو می کنم

می
خواهم از همین بین راه

از
همین جای هیچ کس نیست

کمی
از کناره ی دنیا راه بروم

از
جاده های تنها

که
مردان بسیاری را گم کرد

مردانی
که در محرم ترین ساعات عشق گریستند

و
صدایشان در هیچ قلبی نپیچید

می
خواهم سوت بزنم ، بمانم

زود
بروم ، سوت بزنم ، دور شوم

کمی
از این همه صندلی های پر دود

کمی
از این همه چشم و عینک های سیاه

می
خواهم کمی دورتر از شما سوت بزنم

می
خواهم در ماه ترین ایستگاه زمین

در
محرم ترین ساعات ماه

گریه
کنم

می
خواهم کمی دورتر از شما

کمی
نزدیک تر به ماه

بمیرم

***********************

چقدر سخته تو
چشمای کسی که قلبتو بهش دادی و به جاش یه زخم همیشگی به دلت داده ، زل بزنی و به
جای اینکه لبریز از نفرت بشی حس کنی هنوزم دیوونشی و دوستش داری چقدر سخته که دلت
بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه ی وجودت له شده
چقدر سخته که تو خیالاتت ساعت ها باهاش حرف بزنی ولی وقتی دیدیش هیچی جز سلام نتونی
بگی چقدر سخته که وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه تو خیس کنه اما مجبور باشی
بخندی تا نفهمه هنوز...

**********************

به
زیر باران می روم و هم نوا با گریه ی اسمان می گریم تا کسی اشک های مرا نبیند. به
زیر باران می روم و فریاد می زنم تا صدای فریادم با فریاد اسمان یکی شود.به زیر
باران می روم تا ناله های دلم با ناله های باد یکی شود و کسی شاهد شکستن روح خسته
ام نباشد



کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:44 عصر     |     () نظر

عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از
شعر و از عطر بهار عشق یعنی یک تمنا , یک نیاز زمزمه از عاشقی
با سوز و ساز عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او عشق یعنی ماتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه عشق یعنی عطر خجلت
....شور عشق گرمی دست تو در آغوش عشق عشق یعنی "بی
تو هرگز ...پس بمان " تا سحر از عاشقی با او بخوان عشق
یعنی هر چه داری نیم کن از برایش قلب خود تقدیم
کن

****************************************

عشق یعنی: بال پرواز
توام

آن رباب مست آواز توام

عشق یعنی: جان جان جان
دوست

هرچه هستم، هستی ام، قربان
اوست

 عشق یعنی: کوچه ای یاس و
انار

یک دریچه، انتظار یک
سوار

 عشق رنگ عطر دستنبوی
اوست

عشق عطر رنگ حال روی اوست

*********************************

عشق فراموش کردن نیست بلکه بخشیدن است . عشق گوش دادن نیست بلکه درک
کردن است . عشق دیدن نیست بلکه احساس کردن است . عشق کنار کشیدن و جا زدن نیست بلکه
صبر داشتن و ادامه دادن است

کلمات کلیدی: عشق، شعر

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:40 عصر     |     () نظر

نمی دانم چه می خواهم بگویم

زبانم دردهانم بازبسته است

درتنگ قفس باز است و افسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی دراستخوانم می گذرد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می سوزدم گه می نوازد

پریشان سایه ای آشفته آهنگ

زمغزم می تراود گیج و گمراه

چو روح خواب گردی مات و مدهوش

که بی سامان به ره افتد شبانگاه

درون سینه ام دردی است خونبار

که همچون گریه می گیرد گلویم

غمی آشفته دردی گریه آلود

نمی دانم چه می خواهم بگویم .س


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:21 عصر     |     () نظر

مارو باش:

مارو باش که فکر می کردیم میشه عاشق بود و موند

مارو باش که فکر می کردیم میشه از عاشقی خوند

مارو باش که عمری از عاشقی دم میزنیم

مارو باش که چونه زیادو از کم می زنیم

مارو باش چی فکر میکردیمو چی شد

چی می شد اگه دروغ تو لحظه ماجانداشت

چی می شد اگه دورنگی هم دیگه معنا نداشت

کاش می شد واسه هوس رفاقتها رو نفروخت

کاش می شد صداقتو رو تن هر آیینه دوخت

چرا ما آدما گاهی وقتها خیلی بد می شیم

واسه راه همدیگه خواسته نه خواسته سد می شیم

جای مرهم واسه زخم عاشقا نمک می شیم

هر کی با ما صادقه باهاش پر از کلک می شیم

دلخوش هرکی شدیم تو زرد ازآب در اومدش

وقتی دلتنگی میاد هیچکی نمی یاد به دادش

ندونستیم چرا هر وقت نوبت ماست دیر می شه

حرفهای خوب واسه ما زخم زبونو تیر میشه

شایدم ما ندونستیم زندگی چی شکلیه         

کی سر کار کی نیست اصلا دنیا دست کیه

ما به هر حال می پریم بی چشم و دل و بال

مارو باش....................         


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:20 عصر     |     () نظر

پنجره:

وقتی که تنگ غروب بارون به شیشه میزنه

همه غصه های دنیا توی سینه ی منه

توی قطره های بارون می شکنه بغض صدام

دیگه غیر از یه دونه پنجره چیزی نمی خوام

پشت این پنجره می شینم و آواز می خونم

منتظر واسه رسیدنت توی بارون می مونم

زیر بارون انتظارت رنگ تازه ایی داره

منم عاشق ترم انگار وقتیکه بارون میباره

بعضی وقتها که میای سر روی شونه ام می ذاری

تموم غصه هارو از دل من برمی داری

اما این فقط یه خوابه خواب پشت پنجره

وقت بیداری بازم غم میشینه تو حنجره


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:20 عصر     |     () نظر

پنجره چشمای تو وقتی به چشمام وا میشه

نمی دونی که توی وجودم که چه غوغایی میشه

لحظه ای که تو بامنی آتیش به جونم میزنی

گر میگیره جون وتنم وقتی که میگی بامنی

نه می تونم بگم برو نه می تونم بگم بمون

آخه من اینجام روزمین تواوج اوج اسمون

بیشتری ازیک آرزو فراترازیه خواستنی

عشق تو توی خونمه یه عشق نا گسستنی

وقتی که چشمات خیس شدن طهارت عشقو دیدیم

زمزمه های قلبتو با گوشهای دل شنیدم

یه سایه پابه پای هم به خوب وبدراضی شدیم

با من دیوونه ترین چه ساده هم بازی شدی

نه می تونم بگم برو نه می تونم بگم بمون

آخه من اینجام روزمین تواوج اوج اسمون


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:19 عصر     |     () نظر

وقتی که گریه کردم گریه  گفتن:بچه ای!!!

وقتی خندیدم گفتن:دیوانه ای!!!

وقتی جدی بودم گفتن:مغروری!!!

وقتی شوخی کردم گفتن:سنگین باش!!!

وقتی حرف زدم گفتن:پر حرفی!!!

وقتی ساکت شدم:گفتن عاشقی!!!

حالا هم که عاشقم می گن:گناهه!!!


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:8 عصر     |     () نظر

ترا من چشم در راهم شباهنگام

که می گیرند در شاخ سایه ها رنگ سیاهی

وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم

شباهنگام

در آندم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند

در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام

گرم یاد آوری یا نه , من از یادت نمی کاهم 

ترا من چشم در راهم


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 2:7 عصر     |     () نظر

بشمع وماه ، حاجت نیست بزم عاشقانت را
تو شمع مجلس افروزی ، تو ماه مجلس ارائی
منم ابرو توئی گلبن ، که مخندی چو می خندی
توئی مهر ومن اختر، که میمیرم چو میآیی

                         ***************
مراد ما بخوئی ، ورنه رندان هوس جو را
بهار شادی انگیزی ، حریف باده پیمایی
مه روشن ، میان اختران پنها ن نمی ماند
میان شاخه های گل ، مشو پنهان که پیدایی




کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 10:53 صبح     |     () نظر

من مرد تنهای شبم

من مرد غصه و غمم

یادی نکنید از من

من مرد تنهای شبم

من مرد تنهای شبم

من سینه چاک غمم

گویی که در شبها

مسافری دارم از لحظه ها

مسافری دارم اما او کیست در شبها

من مرد تنهای شبم

کیست مسافر تنهای غمم

لحظه ها گذراست    شبها گذراست    این عمر کی ره گذراست

آری من مرد تنهای شبم

رفیق هر چه غصه و غمم

فراموشی برایم... هرگز آپ شد


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط حسین بوریپور 88/7/26:: 10:53 صبح     |     () نظر

   1   2      >